سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خود را بشناسد، به غایت هر شناخت و دانشی رسیده است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :44
کل بازدید :104715
تعداد کل یاداشته ها : 51
103/9/4
12:0 ص

چکیده‌
مستشرقان‌ قائل‌ هستند که‌ پیامبر، همة‌ معارف‌ قرآنی‌ را به‌ طور کلی‌ از دو منبع‌ گرفته‌ است: بخشی‌ از آن‌ را از همان‌ محدودة‌ جغرافیایی‌ و زندگی‌ اجتماعی‌ و دینی‌ و فرهنگی‌ جزیرة‌ عرب‌ مثل‌ رفتار اعراب‌ جاهلی، اشعار امیة‌ بن‌ ابی‌ الصلت‌ و عقاید حنفأ، و بخش‌ دیگر را از مصادر شفاهی‌ و کتاب‌هایی‌ که‌ از یهودیت‌ و مسیحیت‌ و عقاید و آداب‌ و سنن‌ دیگر ملت‌ها به‌ دست‌ پیامبر رسیده‌ بود، و از آن‌ها به‌ «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» یاد می‌کنند.
اساسی‌ترین‌ اشکالی‌ که‌ در تحقیقات‌ و بررسی‌های‌ مستشرقان‌ وجود دارد، نگرش‌ غیر عقلانی‌ همراه‌ تعصب‌ به‌ قرآن‌ و اسلام‌ است؛ از این‌ رو، هیچ‌ یک‌ از اشکالات‌ آن‌ها راه‌های‌ صحیح‌ علمی‌ و تحقیقی‌ را نپیموده‌ و در هیچ‌ مورد، مستندی‌ تاریخی‌ که‌ بتواند مد‌عایشان‌ را اثبات‌ کند، ارائه‌ نکرده‌اند. به‌ جرأت‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ بیش‌تر ادلة‌ آن‌ها چیزی‌ جز خیال‌پردازی‌ و توجیه‌ آن‌چه‌ خود اعتقاد دارند نیست. آنان، جریان‌ نامسلم‌ تاریخی‌ با پیش‌ فرض‌های‌ خود باز سازی‌ می‌کنند و آن‌را به‌ هزاران‌ شاهد قطعی‌ و مسلم‌ تاریخی‌ را ترجیح‌ می‌دهند.
بررسی‌ اسلام‌ در غرب، برای‌ نخستین‌ بار جهت‌ اهداف‌ تبشیری37 در قرن‌ دوازدهم، مصادف‌ با شروع‌ جنگ‌های‌ صلیبی‌ آغاز شد. جنگ‌های‌ صلیبی‌ و فعالیت‌ علمی‌ راهبان‌ (همچون‌ ترجمه‌ قرآن‌ و دیگر متون‌ اسلامی‌ و نقد آن‌ها) اقدام‌های‌ تهاجمی‌ مسیحیت، ضد تمدن‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌رفت‌ (سی‌ مارتین، 1377 : 20). قرآن، نخستین‌ بار در سال‌های‌ 1141 تا 1143 به‌ همت‌ پطرس‌ واجب‌ التکریم‌(Peter the Venerable) رئیس‌ راهبان‌ فرقة‌ کلونی‌(Cluny) به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ شد. او در پوشش‌ بازدید از صومعه‌های‌ کلونی، در همان‌ سال‌ها سفری‌ به‌ اسپانیا انجام‌ داد و در این‌ سفر با همکاری‌ «Raymond The Tolede» رئیس‌ اسقف‌ها، گروهی‌ را تحت‌ هدایت‌ یک‌ انگلیسی‌ به‌ نام‌ «ketton Robert» و به‌ معاونت‌ یک‌ دالمات‌ به‌ نام‌ «Hermann» تشکیل‌ داد. این‌ دو کشیش‌ به‌ طور عمده، کار خود را به‌ ابراز عقیده‌ دربارة‌ بعضی‌ از آیات‌ و تفسیر نکات‌ حساس‌ منحصر کردند و در واقع، کار ترجمه‌ را شخصی‌ موسوم‌ به‌ «Peter The Tolede» انجام‌ داد که‌ احتمالاً‌ به‌ اسلام‌ هم‌ ایمان‌ آورده‌ بود؛ البته‌ این‌ شخص‌ به‌ زبان‌ لاتینی‌ کم‌تر از عربی‌ آشنایی‌ داشت‌ و بدین‌ جهت، پطرس‌ ارجمند، معاونی‌ را در اختیار او گذاشت‌ که‌ نام‌ او هم‌ «Peter» بود. این‌ معاون‌ مأموریت‌ داشت‌ که‌ از نظر اسلوب‌ ترجمه، او را یاری‌ کند (رژی‌ بلاشر ،1374 : 293). مجموعة‌ تحقیقات‌ و بررسی‌هایی‌ که‌ این‌ چند نفر عهده‌ دار انجام‌ آن‌ بودند، بعد به‌ مجموعة‌ کلونیایی‌ موسوم‌ شد.
پیتر در نامه‌هایی‌ به‌ رهبران‌ نخستین‌ جنگ‌ صلیبی، این‌ نکته‌ را روشن‌ کرد که‌ هدف‌ او از این‌ فعالیت، تبلیغ‌ مسیحیت‌ بوده‌ است‌ و مسیحیت‌ می‌تواند و باید بر اسلام‌ چیره‌ شود (سی‌ مارتین، 1377 : 22).
چنان‌که‌ از گفتة‌ خود پیتر روشن‌ می‌شود، هدف‌ او از ترجمة‌ قرآن‌ و متون‌ اسلامی، تضعیف‌ اسلام‌ و روحیة‌ مسلمانان‌ و تقویت‌ مسیحیت‌ بوده‌ است‌ و همین‌ امر باعث‌ شد تا مترجمان‌ نتوانند ترجمة‌ صحیحی‌ را از قرآن‌ ارائه‌ دهند. این‌ ترجمه، همراه‌ تعلیقاتی‌ مختلط‌ با ترجمة‌ قرآن‌ بود؛ به‌ طوری‌که‌ با معانی‌ قرآن‌ تطبیق‌ نمی‌کرد. آن‌ها در قرآن‌ دخل‌ و تصرف‌ کرده‌ بودند و این‌ امر، سبب‌ از بین‌ رفتن‌ قراین‌ و تغییر احکام‌ شده‌ بود. این‌ اثر، نه‌ ترجمة‌ لفظی‌ از قرآن‌ بود و نه‌ ترجمه‌ به‌ معنا و ظاهراً‌ ابتدا قرآن‌ را تحریف‌ کرده‌ بودند، بعد هم‌ آن‌ را نقد و تعلیق‌ زده‌ بودند (رژی‌ بلاشر ،1374 : 293، سالم‌ الحاج، 2002 : 1/258). با وجود این، مسیحیت، پنج‌ قرن‌ چه‌ مستقیم‌ و چه‌ غیر مستقیم‌ در مشاجره‌های‌ حاد و بیهوده‌اش‌ ضد‌ اسلام‌ از این‌ کتاب‌ استفاده‌ می‌کرد؛ البته‌ پوشیده‌ نماند که‌ در این‌ میان، بعضی‌ از مسیحیان‌ در اواخر قرن‌ دوازدهم، دیدگاه‌ متفاوتی‌ دربارة‌ اسلام‌ یافتند و علت‌ آن‌ این‌ بود که‌ در اروپا در اواخر سده‌های‌ میانی، مجموعه‌ای‌ از آثار شیخ‌ رئیس‌ ابو علی‌ سینا (آوسینا مسلمان‌ مشایی) ترجمه‌ و رایج‌ شد. این‌ دیدگاه، به‌ طور کامل‌ بر خلاف‌ دیدگاه‌ هتاکانه‌ و عوامانه‌ دربارة‌ محمد9 و اعمال‌ دینی‌ مسلمانان، به‌ جهان‌ معاصر مسلمان‌ چونان‌ تمدنی‌ سرشار از عالمان‌ و فیلسوفان‌ می‌نگریستند (سی‌ مارتین، 1377 : 21).
با ورود اروپا به‌ دوران‌ اصلاحات‌ و تغییرات‌ عمیق‌ دینی، سیاسی‌ و روشنفکری‌ در قرن‌ شانزدهم، نحوة‌ شناخت‌ و بررسی‌ اسلام‌ هم‌ از آن‌ متأثر شد. در اواخر قرن‌ شانزدهم، تتبع‌ اصیل‌ و جدیدی‌ دربارة‌ اسلام‌ آغاز شد. تدریس‌ زبان‌ عربی‌ در دانشگاه‌ لیدین‌ هلند و کمبریج‌ و آکسفورد انگلستان‌ رواج‌ یافت. کار محققان‌ ادبیات‌ عرب‌ این‌ دانشگاه‌ها نخستین‌ تحقیق‌ بی‌ غرضانه‌ و جد‌ی‌ اروپائیان‌ در حوزة‌ نصوص‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌رفت.
از نتایج‌ مهم‌ تغییر دین‌ در دوران‌ روشنگری، علاقه‌ جد‌ی‌ به‌ زندگی‌ و پیام‌ حضرت‌ محمد9 بود. در قرن‌ هیجدهم، برخی‌ محققان‌ مسیحی، حضرت‌ محمد9 را مبلغ‌ دینی‌ می‌دانستند که‌ طبیعی‌تر و عقلانی‌تر از مسیحیت‌ بود. آن‌ حضرت‌ به‌ استدلال‌ بعضی، فرستادة‌ الاهی‌ برای‌ کمک‌ به‌ مسیحیت‌ در پرهیز از اشتباهاتش‌ بود و این‌ خلاف‌ نظر قرن‌ هشتم‌ به‌ بعد بود که‌ اسلام‌ را تحقق‌ یکی‌ از پیشگویی‌های‌ کتاب‌ مکاشفات‌ یوحنا و کیفر الاهی‌ برای‌ مجازات‌ مسیحیان‌ بر اثر سهل‌ انگاری‌ و انحراف‌ از عقاید و اعمال‌ دینی‌شان‌ می‌دانستند (همان).
در قرن‌ نوزدهم، دوباره‌ در غرب‌ دل‌مشغولی‌هایی‌ ضد‌ اسلام‌ ایجاد شد. ویلیام‌ مویر در کتاب‌ خود، زندگی‌ محمد، اثبات‌ کرد که‌ رستگاری، شامل‌ مسلمانان‌ نمی‌شود؛ زیرا آنان‌ مسیح‌ را در جایگاه‌ ناجی‌ خود نمی‌پذیرند. به‌ اد‌عای‌ او، اسلام‌ اندیشه‌ها و عبارات‌ درونی‌ خود را از مسیحیت‌ گرفته‌ بود (همان).
در قرن‌ بیستم، بررسی‌ اسلام‌ به‌ صورت‌ رشته‌ای‌ مستقل‌ همچون‌ دیگر رشته‌های‌ جدید دانشگاهی‌ پدیدار شد. در این‌ قرن‌ نیز عده‌ای‌ از مستشرقان، به‌ اسلام‌ و قرآن‌ با دید منصفانه‌ می‌نگریستند و حتی‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ اسلام‌ هم‌ گرویدند؛ اما در مقابل، جمع‌ فراوانی‌ با همان‌ دیدگاه‌های‌ مغرضانة‌ قرن‌ دوازدهم، بر قرآن‌ و اسلام، انتقادهایی‌ را وارد می‌آوردند.
از مهم‌ترین‌ و اساسی‌ترین‌ انتقادهای‌ مستشرقان‌ به‌ اسلام‌ می‌توان‌ به‌ موضع‌ آن‌ها در مقابل‌ وحیانی‌ بودن‌ قرآن‌ اشاره‌ کرد؛ موضعی‌ که‌ به‌ طور کامل‌ با اصول‌ علمی‌ و روش‌ پژوهش‌ منافات‌ دارد و بیش‌تر به‌ تعصبات‌ بی‌ اساس‌ مبتنی‌ است؛ موضعی‌ که‌ می‌گوید: قرآن‌ وحی‌ یا معجزه‌ نیست؛ بلکه‌ ساخت‌ بشر است‌ و محمد آن‌ را تألیف‌ کرده‌ و پنداشته‌ که‌ آن‌ وحی‌ و از سوی‌ خداوند است؛ بدین‌ سبب، فراوان‌ کوشیده‌اند که‌ برای‌ قرآن‌ مصادر غیر الاهی‌ را اثبات‌ کنند؛ البته‌ باید به‌ یاد داشت‌ که‌ قبل‌ از مستشرقان، مشرکان‌ نیز از این‌ اتهام‌های‌ بی‌ دلیل‌ به‌ پیامبر بسته‌ بودند که‌ قرآن‌ به‌ بعضی‌ از آن‌ها اشاره‌ کرده‌ و پاسخ‌ داده‌ است؛ برای‌ مثال‌ «و یقول‌ الذین‌ کفروا ان‌ هذا الا اساطیر الاولین»(انعام‌ : 25). «و قال‌ الذین‌ کفروا ان‌ هذا الاافک‌ افتراه‌ و اعانه‌ علیه‌ قوم‌ آخرون»(فرقان‌ : 4). «و لقد نعلم‌ انهم‌ یقولون‌ انما یعلمه‌ بشر لسان‌ الذی‌ یلحدون‌ الیه‌ اعجمی‌ و هذا لسان‌ عربی‌ مبین»( نحل‌ : 103)، و از همه‌ آن‌ها پاسخ‌ داده‌ که‌ «أفلا یتدبرون‌ القرآن‌ و لو کان‌ من‌ عند غیر الله‌ لوجدوا فیه‌ اختلافا کثیرا» (نسأ: 82).
مستشرقان‌ قائل‌ هستند که‌ پیامبر، همة‌ معارف‌ قرآنی‌ را به‌ طور کلی‌ از دو منبع‌ گرفته‌ است: بخشی‌ از آن‌ را از همان‌ محدودة‌ جغرافیایی‌ و زندگی‌ اجتماعی‌ و دینی‌ و فرهنگی‌ جزیرة‌ عرب، و بخش‌ دیگر را از یهودیت‌ و مسیحیت‌ و عقاید و آداب‌ و سنن‌ دیگر ملت‌ها، و از این‌ رو گفته‌اند: مصادر قرآنی‌ به‌ دو مصدر و عامل‌ اساسی‌ تقسیم‌ می‌شوند: «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی».

عوامل‌ اساسی مصادر قرآنی‌:

‌مصادر داخلی
1. اعمال‌ و رفتارهای‌ اعراب‌ جاهلی‌
هاملتون‌ گیب‌H.GIBB) )، مستشرق‌ انگلیسی‌ می‌گوید:
محمد مانند هر شخصیت‌ مبتکری‌ از یک‌ سو از اوضاع‌ داخلی‌ متأثر است‌ و از دیگر سو از عقاید و آرا و افکار حاکم‌ زمان‌ خویش‌ و محیطی‌ که‌ در آن‌ رشد کرده، تأثیر می‌پذیرد و در این‌ تأثیرگذاری، مکه‌ نقش‌ ممتازی‌ دارد و می‌توان‌ گفت‌ که‌ تأثیر دوران‌ مکه‌ بر سراسر زندگی‌ محمد هویدا است‌ و به‌ تعبیر انسانی‌ می‌توان‌ گفت: محمد پیروز شد؛ چرا که‌ یکی‌ از مکی‌ها بود (سالم‌ الحاج، 2002 : 1/268 به‌ نقل‌ از کتاب‌ 27(Mohamedanisme,p..
2. اشعار أمیة‌ بن‌ أبی‌ الصلت‌
کلمان‌ هوار(K.HUOAR) فرانسوی‌ می‌گوید:
اصلی‌ترین‌ مصدر قرآن‌ کریم، اشعار أمیة‌ بن‌ أبی‌ صلت‌ است؛ چرا که‌ میان‌ این‌ دو، در دعوت‌ به‌ توحید و وصف‌ آخرت‌ و نقل‌ داستان‌های‌ پیامبران‌ قدیم‌ عرب، تشابه‌ بسیاری‌ وجود دارد و [او گمان‌ کرده‌ است] مسلمانان، شعر امیه‌ را نابود کردند و خواندن‌ آن‌ را حرام‌ دانستند تا برتری‌ با قرآن‌ باشد (همان: 270 به‌ نقل‌ از 125(Journal Asiatique .
پور(POWER) می‌گوید:
تشابهی‌ که‌ بین‌ اشعار امیه‌ و قرآن‌ وجود دارد، دلالت‌ می‌کند که‌ پیامبر، معارفش‌ را از او أخذ کرده؛ چرا که‌ او بر پیامبر مقدم‌ بوده‌ است‌ (همان‌ : 270 به‌ نقل‌ از مقدمه‌ دیوان‌ أمیة‌ بن‌ أبی‌ الصلت).
3. حنفأ
رنان‌(RENAN) می‌گوید:
پیش‌ از بعثت‌ پیامبر نیز مرد جزیرة‌ عرب‌ موحد بودند و هر آن‌چه‌ پیامبر گفته، صرفاً‌ مکمل‌ و در امتداد عقاید اعراب‌ قبل‌ از بعثت‌ است‌ (همان: 227).
مصادر خارجی‌
بلاشر(BLACHERE) می‌گوید:
تشابهی‌ که‌ در قصص‌ قرآنی‌ با قصص‌ یهودی‌ و مسیحی‌ است، تقویت‌ می‌کند که‌ قرآن، کتاب‌ بشری‌ و متأثر از عوامل‌ خارجیه‌ باشد؛ به‌ ویژه‌ در سوره‌های‌ مکه‌ که‌ کاملاً‌ واضح‌ است‌ از معارف‌ مسیحیت‌ متأثر شده‌ است‌ (همان‌ : 296).

مصادر خارجی‌
مصادر خارجی‌ که‌ مستشرقان‌ برای‌ قرآن‌ تعیین‌ کرده‌اند، به‌ دو قسمت‌ اساسی‌ تقسیم‌ می‌شود:
1. مصادر کتبی‌ (مثلاً‌ با مطالعة‌ کتاب‌های‌ عهد قدیم‌ و جدید و...)؛
2. مصادر شفاهی‌ (مثلاً‌ ملاقات‌ با مسیحیان‌ و یهودیان‌ و استفادة‌ معارف‌ از آن‌ها به‌ صورت‌ شفاهی).
1. مصادر کتبی‌
سیدرسکی‌(SIDERSKEY) در کتاب‌ خود، اصول‌ اساطیر اسلامی‌ در قرآن‌ و در سیرة‌ انبیأ، قصص‌ قرآنی‌ را به‌ مصادر یهودی‌ و مسیحی‌ ارجاع‌ داده‌ است. او قصة‌ آدم‌ و نزولش‌ از جنت‌ و قصة‌ ابراهیم‌ و تلمود و قصة‌ یوسف‌ و قصة‌ موسی‌ و عیسی‌ و داوود و سلیمان‌ و ...را به‌ کتاب‌های‌ یهودی‌ و مسیحی‌ نسبت‌ می‌دهد و تک‌تک‌ آیاتی‌ را که‌ بر این‌ قصص‌ مشتمل‌ است، به‌ کتاب‌های‌ «الأ‌غداه» (Aggadaho) که‌ به‌ زبان‌ عبری‌ است‌ و «أناجیل‌ مسیحیت» و «تورات» ارجاع‌ می‌دهد (همان: 271).
گلدزیهر(GOLDZIHER) می‌گوید:
مطالبی‌ را که‌ قرآن‌ در مورد احوال‌ قیامت‌ و اهوال‌ آن‌ بیان‌ می‌کند و آن‌چه‌ که‌ پیامبر در مورد امور اخرویه‌ بشارت‌ می‌دهد، همه‌ مجموعه‌هایی‌ است‌ از معارف‌ و آرای‌ دینی‌ گذشتگان‌ که‌ پیامبر با ارتباط‌ به‌ عناصر یهودی‌ و مسیحی‌ و غیر این‌ دو آن‌ها را شناخته‌ است‌ و از آن‌ها متأثر شده‌ به‌ نحوی‌ که‌ این‌ تأثیرات‌ به‌ اعماق‌ نفس‌ او رسیده‌ و در درون‌ او به‌ صورت‌ عقایدی‌ در آمده‌ است‌ و او به‌ یقین‌ رسیده‌ است‌ که‌ این‌ها وحی‌ الاهی‌ هستند (گلدزیهر، 1992 : 6).
سپرینجر(SPRENGER) گمان‌ می‌کند که‌ کتاب‌ مقدس‌ پیش‌ از اسلام‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شده‌ بود و در زمان‌ پیامبر در دسترس‌ اعراب‌ قرار داشت‌ (جواد علی، 1970: 6/681).
2. مصادر شفاهی‌
عده‌ای‌ از مستشرقان‌ که‌ دیده‌ بودند از یک‌ سو کتاب‌های‌ ادیان‌ پیشین‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ نشده‌ بود و از سوی‌ دیگر، اسناد «أمی» بودن‌ پیامبر آن‌قدر قوی‌ و محکم‌ هستند که‌ نمی‌توانند آن‌ را نفی‌ کنند، گفتند پیامبر، معارف‌ قرآنی‌ را به‌ صورت‌ تعلیمات‌ شفاهی‌ از ادیان‌ سابقه‌ استفاده‌ کرده‌ است.
وات‌(M.WATT) در این‌ باره‌ می‌گوید:
پیامبر، بی‌سواد (أمی) بود و از کتاب‌های‌ مسیحیت‌ و یهودیت‌ تعلیمات‌ رسمی‌ ندیده‌ بود؛ اما بعید نیست‌ که‌ معارف‌ این‌ کتاب‌ها به‌ صورت‌ شفاهی‌ به‌ او رسیده‌ باشد؛ چرا که‌ او با بعضی‌ از رجال‌ یهودی‌ و مسیحی‌ ارتباط‌ داشته، و با آن‌ها مجادله‌ و مناقشه‌ می‌کرده‌ است‌ (سالم‌ الحاج، 2002: 1/269 به‌ نقل‌ از کتاب‌(73 Mahomet .
تئودر نولدکه‌T.NOLDEKE) )در کتاب‌ تاریخ‌ قرآن، پس‌ از این‌که‌ برای‌ قرآن‌ مصادر خارجی‌ در نظر می‌گیرد می‌نویسد:
پیامبر در قصص‌ قرآنی، از معارف‌ مسیحیت‌ و یهودیت‌ متأثر است‌ که‌ به‌ صورت‌ شفاهی‌ به‌ اعراب‌ منتقل‌ شده‌ بود (همان‌ : 1/295 به‌ نقل‌ از(SIDERSKY .
در نظر این‌ گروه، چند نفر وجود داشت‌ که‌ پیامبر می‌توانست‌ از آن‌ها استفاده‌ کند:
1. ورقة‌ بن‌ نوفل، عموی‌ حضرت‌ خدیجه: گفته‌اند که‌ پیامبر، پیش‌ از بعثت، پانزده‌ سال‌ کنار او زندگی‌ کرده‌ و به‌ وسیلة‌ او به‌ تمام‌ معارفش‌ دست‌ یافته‌ است‌ (تهامی‌ نقرة، 1995 : 37).
2. بحیرا راهب: بعضی‌ از مستشرقان‌ قائل‌ شده‌اند که‌ پیامبر با این‌ راهب‌ ملاقات‌هایی‌ داشته‌ و در سفرهایش‌ از او متأثر شده‌ است‌ (محمود رامیار، 1369 : 123 به‌ بعد).
3. منشأ معارف‌ قرآنی‌ پیامبر بعضی‌ از یهودیان‌ و مسیحیانی‌ بودند که‌ در مکه‌ زنگی‌ می‌کردند.

‌تأملاتی‌ در ایرادهای‌ مستشرقان‌ بر غیر وحیانی‌ بودن‌ قرآن
1. یکی‌ از اشکالات‌ اساسی‌ که‌ در تحقیقات‌ و بررسی‌های‌ مستشرقان‌ وجود دارد، نگرش‌ غیر عقلانی‌ همراه‌ با تعصب‌ به‌ قرآن‌ و اسلام‌ است؛ بدین‌ سبب‌ هیچ‌ یک‌ از اشکالات‌ آن‌ها راه‌های‌ صحیح‌ علمی‌ و تحقیقی‌ را نپیموده‌ و در هیچ‌ مورد مستند تاریخی‌ که‌ بتواند مد‌عایشان‌ را اثبات‌ کند، ارائه‌ نکرده‌اند.
هرکس‌ تاریخ‌ اعراب‌ را پیش‌ و پس‌ از اسلام‌ مطالعه‌ کند، به‌ یقین‌ خواهد فهمید که‌ اسلام‌ چگونه‌ تحول‌ ایجاد کرد و اگر به‌ رفتارهای‌ مشرکان‌ با پیامبر در آغاز دعوت‌ به‌ اسلام‌ توجه‌ کند، می‌یابد که‌ آن‌چه‌ را پیامبر9 بیان‌ کرد نه‌ تنها در جهت‌ و ادامة‌ افکار، عقاید و اعمال‌ مشرکان‌ نبود، بلکه‌ کاملاً‌ با همة‌ آن‌ها تناقض‌ داشت. روح‌ اسلام‌ با هیچ‌ یک‌ از اعمال‌ و کردار مشرکان‌ سازگار نبود وهیچ‌ یک‌ از اعمال‌ آن‌ها را نمی‌پذیرفت‌ و از این‌ رو است‌ که‌ هیچ‌ عملی‌ از زمان‌ مشرکان‌ به‌ اسلام‌ منتقل‌ نشد، مگر این‌که‌ اصلاح‌ شد؛ اما تشابه‌ ظاهری‌ بعضی‌ از اعمال‌ و عبادات‌ اعراب‌ جاهلی‌ و عبادات‌ اسلام‌ هرگز بر غیر وحیانی‌ بودن‌ قرآن‌ دلالت‌ نخواهد کرد؛ چه‌ این‌که‌ بیش‌تر این‌ اعمال‌ می‌تواند منشأ الاهی‌ داشته‌ باشد که‌ از طریق‌ پیامبران‌ سابق‌ تشریع‌ شده‌ و به‌ مرور زمان‌ دستخوش‌ فراموشی‌ و تحریف‌ شده‌اند؛ همچون‌ طواف‌ کعبه‌ که‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ از زمان‌ حضرت‌ ابراهیم‌ یا پیامبران‌ پیش‌ از او، عبادتی‌ معمول‌ بود؛ اما مشرکان‌ آن‌ را تحریف‌ کردند؛ برای‌ مثال، خیلی‌ها با بدن‌های‌ لخت‌ این‌ عمل‌ را انجام‌ می‌دادند و به‌ «حلة» معروف‌ شده‌ بودند ( طبری، 1903 : 2/170)؛ ولی‌ اسلام‌ اصل‌ عمل‌ طواف‌ را تقریر کرد؛ اما کیفیت‌ انجام‌ آن‌ را تغییر داد و به‌ آن‌ روح‌ بخشید.
2. أمیة‌ بن‌ أبی‌ الصلت‌ از شاعران‌ عرب‌ در دوران‌ جاهلیت‌ و اسلام‌ است. او را از حنفایی‌ دانسته‌اند که‌ از ظهور پیامری‌ در زمان‌ خودش‌ خبر می‌داد و آرزو داشت‌ که‌ خود آن‌ پیامبر باشد؛ اما وقتی‌ محمد9 برانگیخته‌ شد، از روی‌ حسد به‌ حضرت‌ کفر ورزید و پیامبر وقتی‌ شعر او را شنید، فرمود: زبانش‌ ایمان‌ آورده؛ ولی‌ قلبش‌ کفر ورزیده‌ است‌ ( سالم‌ الحاج، 2002 : 1/270 به‌ نقل‌ از کتاب‌ أمیة‌ بن‌ أبی‌ الصلت‌ حیاته‌ و شعره).